با این شیوه ی پژوهشی تالشی ها نیستند!


 

در پاسخ مطالب عبدلی در دو شماره ی ره آورد گیل:

با این شیوه ی پژوهشی تالشی ها نیستند!

جمشید شمسی پورخشتاونی

ره آورد گیل آن دسته از جراید پژوهشی استانی است که توانسته در کشور و در بین پژوهشگران اقوام ایرانی جایگاه ویژه ای برای خود باز نماید . این نشریه در طول انتشار هفده ساله ی خود ،عزت و اعتباری خاص به نهضت پژوهشی گیلان داده و در بین اهل قلم ، همانند نگینی زیبا خوش می درخشد و از این بابت من تالش زبان به خود می بالم و به تلاش و پشتکاری مدیر محترم مسئول و دوست چهل ساله ام ـ استاد هوشنگ عباسی بزرگوار سر تعظیم فرود آورده و همت بلند وی را می ستایم .بر این باورم که این خادم فرهنگ اقوام ایرانی ـ گیلانی توانسته  به دور از تعصب قومی و یک جانبه نگری (که در گیلان بیداد می  کند!) با لبخند سحر آمیزش مرارت ها را در دل دریایی اش ریخته و تنها همان لبخند را بین ما تقسیم کرده ، تا ما پژوهشگران گیلانی و دیگر استان ها ، بتوانیم  باسلیقه های گوناگونان حقایق پژوهشی را آنگونه که واقعیت بر آن حاکم باشد صادقانه به نسل های بعدی منتقل نماییم تا آیندگان  از ما خشنود  گردند .غیر از این اگر بوده باشد جفایی بس بزرگ به تاریخ  اقوام و مهمتر از همه به مجله ی  ره آورد گیل خواهد بود  که این گیلان شناس نامی(عباسی) چنین سفره ای با عزت را پیش روی مان پهن کرده است.

یاد آور اینکه ، هر برگ از این مجله سند زنده ی تاریخ خواهد بود .چرا که یک نشریه شهرستانی نیست که برای پژوهشگران چندان اهمیتی نداشته باشد. از این دست نوشتاربسیارهم به چاپ رسیده است و چندان حساس برانگیز نبوده و نیست .اما در ره آورد گیل جانب احتیاط را باید رعایت کرد .چون نسبت به نسل بعدی مسئولیم و وظایف سنگینی بر دوش مان نهاده شده است .

در شماره های 106 و 107 پیاپی 119 و 120 بهمن و اسفند 1399 این نشریه مطلبی به قلم پژوهشگر گیلانی ـ  آقای علی عبدلی تحت عنوان «آسیب شناسی فرهنگ و هویت قومی از تالش» به چاپ رسیده بود که بدور از واقعیت های تاریخی به نظر می آمد و پاسخگویی جدی را می طلبیدو به دلایلی که شرح اش دراین مقال نمی گنجد و به حرمت مجله ی وزین ره آورد گیل  و به احترام عباسی عزیز ـ و با توجه به شرایطی که در همان بُرهه حاکم بود!!! بازتاب آن به آینده موکول شد.

اما بازدیده شد در شماره 116و117 و پیاپی 129و130 آذر و دی با همان ادبیات و این بار تحت عنوان «سه لغتنامه» به سراغ کنشگران فرهنگی و سیاسی تالش آنسو رفته تا با آثار بجای مانده ی در آن سوی تالش و در سوژه ای ، قرعه بنام یکی از کنشگران صادق و  تلاش گر فرهنگی ، نوروزعلی محمد اُف افتاده است وبعدی فخرالدین عباس زاده  که شرح اش در زیر خواهد آمد .

از آنجایی که هر دوی این تالش زبان آنسو در قید حیات نیستند و دست شان کوتاه است تا به دفاع از خود بر خیزند ـ از طرفی هم آقای عبدلی  خواسته به نام «تالش شناسی» در پژوهش شاید! «لغتنامه ی» خود را بهتر از همه جلوه دهد . بنگرید:

«شادروان نوروزعلی محمد اُف ،سیف الله اسدالله اُف، هلال محمد اُف تلاش می کردند مرکزیت مدنیت در شهرهای مهم منطقه تالش مانند لنکران ، ماساللی ،آستارا ، لریک هم شعبه ای داشته باشدو تشکل های موازی خود مانند انجمن اوستا و انجمن فرهنگی لنکران را تعطیل کردند هریک با روش و منش جداگانه ای به فعالیت می پرداختند.این موضوع در نهایت به تعطیلی انجامید .آن تقابل و رقابت از یک سو مانع از کادر سازی برای مدیریت و سیاست گذاری فرا محلی و منطقه ای برای اجرای پروژه های مهمتر آینده شد. از سوی دیر به حکومت امکان می داد ازاختلاف درونی کنشگران فرهنگی و مدنی تالش نهایت بهره برداری را بکنند.»

روایت چاپ شده در شماره 106 و 107ره آورد گیل خلاف واقع است و یک افتراء پژوهشی از جنس قومیت گرایی افراطی به نظر می آید و در نهضت پژوهشی تالش آنسوی مرز مخدوش است .چرا که نوروزعلی محمد اُف  از همان داده های  دوستان عبدلی پیداست بی آنکه حتا روح وی از ماجرا «غائله ی تالش مغان» خبر دارشده باشد در گیر ماجرایی شد که از آن شاید بی خبر مانده بود و به خیال اینکه دوستان وی دارند نهضت فرهنگی و پژوهشی را سازماندهی می کنند.در حالی که بازی های استراتژیک ذهنی در روایت آقای علی عبدلی به خوبی پردازش نشده است . که می بایست بی کم و کاست به گونه ای که حتا اگر فشرده هم شده باشد خواننده از آن آگاهی می یافت تا حرمت و اعتبار علمی نوروزعلی اُف که دولتمردان باکو به وی داده بودند بر باد نرفته باشد و سوءتفاهم هایی که شرح آن در این مقال نمی گنجد و قرو قاطی کردن نام ها و کنشگران سیاسی در کنار شخصیت های علمی ، بی آنکه هر یک از هم تفکیک و تحلیل شده باشدکه به نوعی جفا به آن زحمت کش فرهنگی تالش آنسو محسوب می شود .خصوصاً اینکه در طول این سه دهه با تبلیغات یک جانبه از کنشگران سیاسی فرهنگی در اینسو شده است که نیاز به شفاف سازی جامعی دارد. اگر غفلتی صورت گیرد چه بسا این جفا به نهضت پژوهشی اقوام شده که تالش تنها یک بخشی از آن می باشد.

جالب اینجاست که در همان یادداشت اول آقای عبدلی تناقضاتی را شاهدیم که با همان سطرها می توان به مطلب کذب ارایه شده در ره آورد گیل ورود نمود و به ایشان یادآور شد ـ مایی که در این سو حتا نمی توانیم NGOیی را نگهداریم که تابلوی آن زیرلوای یک اُرگان اقتصادی وبا ساختمانی عاریه قرار گرفته بود!! و آن هم تازه به مدت 5 ماه دایر و هربار با مناقصه گذاشتن بخشی از بدنه اش به حراج گذاشته تا هرکه سهام بیشتری بخرد ، حق گفتگوی بیشتری خواهد داشت!!! (و آن هم بنام یک قوم که تالش باشد. باورتان می شود؟!!)بعد چگونه به خود اجازه می دهیم تلاش نوروزعلی محمد اُف را که با انیستیتوی باکو همکاری می کرد تا تالش را سراپا نگهدارد و... اینگونه تخریب نماییم ؟!  

کاش بجای قراردادن نام نوروزعلی محمد اُف در کنار افراطیون قوم گرا (البته بعضی های شان!) به گذشته های دور بر می گشتیم و به سال 1370 که با عده ای از هنرمندان محلی تالش به دیدار نوروزعلی محمد اُف شتافتیم و با دریافت تشویق نامه از همان کنشگران فرهنگی سیاسی تالش آنسو  در باکو چهره شدیم و آقایان بعدها به حمایت مان برآمدند و... آثارمان را  به چاپ رسانده و در اختیار آنسویی ها قراردادند و ما با همان تشویق نامه در ایران جایگاهی برای خود مان کسب نمودیم!

پرسش اینجاست آیا نوروز علی محمد اف روح اش از ماجرا باخبر شده بودکه ما با صدوهشتاد درجه عقب گرد به نام وجاهت علمی دانشگاه ایروان «مدال درجه دو» را دریافت خواهیم نمود؟ و آن پیرمرد را که به ما اعتماد کرده بود سر دو راهی قرار داده  تا اسیر پدیده ای شود که در این شطرنج سیاسی قربانی هدف هایی که خود نیز از آن بی خبر بود . تا به خود آمد دید آن  درباغ سبزی که بنام فرهنگ و هنر و ادبیات ـ دوستان به رویش گشوده بودند در قامت سفره فرهنگی در حلقه های  سیاست فرورفته است که خود همین سوژه به تنهایی یک تحلیل را می طلبد و جایش هنوز در این سو خالی مانده است !

وانگهی در این سو آقای عبدلی چرا این بخش ازموضوع را در پژوهش کتمان کرده است؟ و می بایست پاسخ داده می شد که کندن قلم پژوهشی مان از جمهوری آذربایجان و کاشتن آن در ارمنستان نه اینکه برگ و باری نداد چه بسا نوروزعلی محمداُف را نیز از قوم تالش گرفت و امروز در تناقض گویی از همان هایی که در اختیار افکار عمومی قرار داده ایم را نمی توانیم از پس اش برآمده و آن را حلاجی نماییم .از جمله ی آن نوروزعلی محمد اُف را در کنار هلال محمد اُف (یارغار عبدلی) قرار می دهیم که در پژوهش های علمی  این دو هیچ سنخیتی با هم ندارند و ما می توانیم در نامه سرگشاده ی سه تن از کنشگران فرهنگی تالش باکو به مقامات بلند پایه ی ایران در اینسو  و در رابطه با دخالت عده ای از دوستان به مسایل تالش آنسو در راه اندازی رادیو شوشا اشاره شده است  که دولت ارمنستان در قره باغ به راه انداخته بود ، تا آنجا که عده ای از عزیزان تالش این سو در جراید خود هم به شماتت دولت ارمنستان بر آمده بودند که بعدها این دخالت ها تابلو شده بود! که رگه هایی از این سیاست های خاموش قوم گرایی درزمان مرحوم نوروزعلی محمد اُف هم در جریان بود که منجر به دستگیری وی  گردید و... اگر از این دست روایت های تلخ را به نام تالش و «تالش شناسی» واکاوی نماییم که از حوصله بحث خارج است. اینکه چرا آقای عبدلی در کتمان کردن آن می کوشد و افکار عمومی اینسو را تجهیز نمی کند؟ جای تأمل دارد! اگر نوروزعلی اُف امروز زنده بود در همان لحظه ای که رادیو شوشا تاسیس شد آیا آن را به رسمیت می شناخت ؟ مهمتر از همه نگاه دو پهلوی امثال عبدلی در قبال آن رادیو و اشغال قره باغ را تحمل می کرد؟و چرا هنوز در این خصوص چند سطری از این پژوهشگر گیلانی مان ارایه نشده است. اگر شده بود محال بود از دانشگاه ایروان تبلیغ و تشویق شود! و پرسش های دیگری که از حوصله ی بحث خارج است .از دیگر مطالب آقای عبدلی  در شماره 106و107ره آورد گیل هم می گذرم .که جنبه ی شخصی و تبلیغی دارد و متاسفانه با تابلوی «تالش شناسی» وی هماهنگ شده است!

وقتی قرار است رویداد تاریخی قومی روایت شود باید رفت و آمدها و بده بستان های دهه ی هفتاد را هم در نظر بگیریم و هر یک از این ها در ره آورد گیل چرا پنهان مانده است؟منجمله ی آن نقش نوروزعلی محمد اُف در به قدرت گرفتن پژوهش دوستان در آن سو که دارد امروز علیه وی بکار برده می شود نباید نادیده گرفت و این نگاه نمی تواند منصافانه باشد .یا نقش دولتمردان باکو در بستر سازی فرهنگی که بعدها علیه ایشان بکار برده شد و این ها جای تجزیه و تحلیل دارد. و ایکاش قبل از اینکه چنین مطالبی در ره آورد گیل به چاپ برسد در همان دفتر نشریه با حضور اهل فن و پژوهش تالش که در این خصوص پژوهش هایی دارند بهره برده می شد و کم و کاستی های آن در نشریه منتقل می شد تا در اختیار افکار عمومی قرار می گیرد تا آن کاستی ها مرتفع گردد. این انتظار را نیز از مدیرمحترم نشریه در آینده  داریم قبل از همه به آسیب شناسی از این موضوعات پرداخته شود و بعد منتقل گردد.تا آیندگان وهم نسل جوانی که تشنه پژوهش هستند قلم شان به بیراهه نرود تا الگویی برای آن ها باشد.

اینکه هر تریبونی در اختیار مان قرار گرفت تنها به برجسته سازی از خود بپردازیم و حقایق را کتمان نماییم ، آن هم با توجه به اینکه رد پای مان در جراید محلی و سایت ها به وضوح مشهود است . منجمله «فصلنامه فرهنگ گیلان» شماره 16 اُرگان اداره ی کل فرهنگ و ارشاد اسلامی گیلان یک نمونه از آن می باشد. بی آنکه سند و مدرکی  در اختیار افکار عمومی قرار دهیم و یا از همان تبلیغاتی که قبلاً در آن برای خود بهره برده ایم؟، آمده ایم سطرهایی را به اسارت گرفته و با حروف زنجیر شده ژورنالی!تلاش نماییم همه ی داشته های آن پیرمرد را مصادره به مطلوب نموده و بنویسیم:

«واژه نامه تالشی شادروان محمداُف غیر از اینکه هزاران واژه ی عربی ، فارسی و تُرکی را بنام تالشی در خود جای داده است در چنبر اشکال دیگری نیز گرفتار گردیده و آن وجود ارجاعات بیشمار واژه گانی است بدین صورت از هر صفحه از کتاب ، واژه های مدخل متعددی وجود داردکه معنی آن به ذیل گونه ی دیگری از آن واژه ها در صفحات دیگر این کتاب ارجاع داده شده است.»

عمق فاجعه اینجاست که آقای عبدلی خود در نوشته اش به صراحت عنوان داشته است که هنوز آن «لغتنامه» را رؤیت نکرده و با این یادآوری«که نگارنده لغتنامه را ندیده» و از محتویات داخل کتاب بی خبر است و حتا نمی داند چند بخش از اصطلاحات «عربی ، فارسی ، ترکی » را در آن یافته است .تنها به صرف جلد لغتنامه! بسنده کرده است  که از طریق شبکه های اجتماعی در اختیار این دوست مان قرار گرفته است و با کُپی کردن روی جلد همان کتاب مطالبی را برای ره آورد گیل تنظیم و...که جای شگفتی دارد .اگر بر فرض هم این واژگان (عربی ، فارسی ،ترکی) قالب بر واژگان تالشی شده باشدـ ما که «داتام و مازه و باله روس و آرتاگرسس» و دهها نمونه از این واژه های خیالی که معلوم نیست که آقای عبدلی این ها را از کجا برداشته تحویل جوانان تالش داده را چرا زیر سوال نبریم؟ که اگر قرار است نقد منصفانه ای صورت گیرد واژگانی  که اصلاً مشخص نیست متعلق به کدام قوم و قبیله و یا اقوام باستانی است را چرا به چالش نکشیم ؟ بی آنکه در یابیم مشاهیر اصلی تالش از جمله «غلامعلی بابا ماسوله» که سردار نهضت جنگل باشد در قلم مان  پنهان مانده است!

خُب. آیا خواننده  و پژوهشگر تالش که شناختی از این پدیده دارد، حق ندارد واژه و یا واژگانی با ترجمه ی آقای عبدلی را جهت استدلال رؤیت نماید؟ تنها به صرف اینکه روی جلد کافی خواهد بود تا خواننده را به این باورمندی برسانیم ، آنچه را که این  منتقدمان بیان داشته صحت دارد و با این استدلال«لغتنامه» وی را کمرنگ جلوه داده ـ بی آنکه به گذشته فلاش بگی بزنند و ببینند با القاب و عناوینی چون:«دانشمند، دکترا، پروفسور، فیلسوف ، زبانشناس و...»با قلم آقای عبدلی در زمان زنده بودن  در اینسو تبلیغ شده بود و هنوز جوهر این القاب و عناوین در جراید محلی و شبکه های اجتماعی خشک نشده چطور به خود اجازه می دهیم بعد از مرگ شان این گونه آثارشان را زیر نقد غیر اصولی ببریم ؟!اگر این کار غیر اخلاقی نیست و حُرمت آرشیو را که از گذشته بجای مانده است را بجای نمی آورند پس آن رفت و آمدهای عاطفی بین آن پیرمرد با دوستان چه می شود؟ خصوصاً اینکه عکس های به یادگارمانده ی از آن پیرمرد که خود حکایتی دیگری دارد .حال چرا در زمانی که وی(نوروزعلی) در قید حیات بودند آقای عبدلی چنین نقدو نظرهایی را ارایه نمی داد تا او نیز به مقضای زمان  در صدد پاسخگویی برآمده تا منتقد خود را متقاعد نمایند؟ این در حالی بود که آقای عبدلی هر زمان در آن بحبوحه اراده می نمود در منزل وی(نوروعلی اُف) به دیدارشان می رفت تا از وجود وی بهره ی روز را ببرد.تا آنجا که آمده است همه اسناد دست اول و بکر[...] را که مسئولیت آن با محمداُف بود در اختیار پژوهشگران تالش قرار داد و... وبعدها شنیده می شد به سفارش آقای عبدلی جوانان تالش اینسو به باکو سفر می کردند تا به دیدار محمد اُف بروند و بازخورد سفرشان را در اینسو در اختیار افکار عمومی قرار می دادند که وی را «عمو» خطاب کرده بودند.چرا در آن زمان آقای عبدلی طرح سؤال نکرد که این کتاب (لغتنامه محمداُف به مراتب کمتر از ده هزار است) تا نوروزعلی برای وی تشریح کند؟ و امروز در بین آثار دست وی کوتاه است این چنین به داوری نشسته ایم ؟! این کاراگر غیر اخلاقی نباشد دور از انصاف که هست!

همان گونه که در بالا آمد پرواضح است  باید به آقای عبدلی یادآور شد که،دوست عزیز ره آورد گیل یک نشریه پژوهشی است و هر نوشتاری در آن سندی برای آینده گان خواهد بود و شما وظیفه داشتید و دارید که تشریح نمایید که فرق بین واژه گان تالشان دوسوی مرز را به شیوه ی تمثیل گونه وانمود می کردید که مثلاً تالشان اینسو به هویج «گزرgazar» می گویند ولی نوروزعلی در لغتنامه اش همان هویج فارسی را قید کرده است و... جالب تر اینکه آن زنده یاد چندین بار به ایران سفر کرده بود وحتا به مدت دو روز در دانشگاه تاکستان قزوین اقامت داشته است،چرا حضوراً به وی نگفته که جناب محمد اُف ما به هویج «گزرgazar» می گوییم، چرا شما در لغتنامه ات هویج قید کرده اید؟ و یا در گفتگویی که با وی چند سال قبل داشته چرا در کالبد شکافی از آن لغتنامه طرح سؤال نکرده است و... آیا سندی در این خصوص ارایه شده است تا خوانندگان به یقین برسند که نقد این شخص منطقی و عادلانه است ؟

سوژه ی بعدی که در ره آورد گیل مورد مداقه ی قلم خویش قرار داده  معروف به عباس اُف است . همان پروپاگاندای دوستان این سو از مسکو گرفته تا ارمنستان و هم چنین منطقه ی قفقاز که سه دهه است ادامه داشت و بارها همین کنشگر سیاسی به ایران سفر کرده بود و همانند مقامات بلند پایه کشوری مورد استقبال مسئولین محلی قرار گرفته که اسنادش در رسانه های محلی ملموس است و تا جایی که در نشریات  محلی آمده بود، کلید یکی از ادارات شهرهای تالش نشین را به مدت هشت ساعت در اختیار وی قرار داده شد تا از ادارات و مؤسسات بازدید نمایند و در برگشت و خدا حافظی از هم سر به شانه های یکدیگر گذاشته و چه اشک ها که ریخته نشد؟! و متعاقب آن درشبکه های مجازی و وبلاگ ها وجراید منطقه ای با پسوند«دانشمند و دکترا و پروفسورو...» در منطقه تالش وی را بدرقه کردند و حتا بعد از مرگ وی نیز با بیانیه های آتشین قرار بر این شد «به همراه 40 نفر!!! روبروی سفارت باکو...» که از پردازش آن صرف نظر می کنم . جالب اینجاست همه ی این اتفاقات را آقای علی عبدلی که خود NGOیی را به یدک می کشد با چشم خود دیده وگاهاً به نمایش گذاشته و یا سکوت نموده است !! و امروز در شگفتیم که می نویسد:

« به نظر نگارنده گردآوری 250هزارلغت انگلیسی شاید کار زیاد مشکلی نباشد ولی معنی کردن آن از لغت انگلیسی به فارسی غیر ممکن است زیرا کل واژه گان تالشی و نکات و اصطلاحات رایج در آن زبان ، ظرفیت معنی کردن 250هزارلغت انگلیسی را ندارد.متأسفانه نگارنده لغتنامه یاد شده را ندیده تا با شیوه و شگرد فخرالدین عباس زاده در تألیف آن اثر آشنا شوم»جل الخالق!!

اینجاست که باید پرسشی را که در بالا ازآقای عبدلی در رابطه با نوروزعلی اُف پرسیده شد مجدداَ در خصوص عباس اُف نیز پرسیده شود این جملاتی که در ره آورد گیل علیه عباس زاده به آن دنیا مرجوع داده اید در زمان زنده بودنش هم این مطالب اگر در جریده ای به چاپ می رسید آیا باز منجر به دریافت «مدال درجه دو» در دانشگاه ایروان می شد؟

سرانجام اینکه باید گفت این بخش از نوشته ی آقای عبدلی در ارتباط با این کنشگر سیاسی نیزبدور از انصاف است .کاش قبل از نوشتن چنین سطرهایی به گذشته ی خود رجوع می کرد و یا جوانانی که در رزومه ی این کنشگر فرهنگی سیاسی 14 لغتنامه هجی کرده و به طرق گوناگون  در اختیار افکار عمومی قرار داده اندکه روگرفتی از آن در اختیار نشریه قرار می گیرد تا صحت و سقم آن برای اهل پژوهش آشکار گردد. اما چرا پژوهش تالش شناسی مان اینگونه دارد در بین اقوام رقم می خورد که باز بر می گردد به عدم آسیب شناسی اینگونه پژوهش ها که تاکنون بر روی آن صورت نگرفته است و در طول این سال ها چنین رنگ پاشی ای بر روی حقایق تالش که نقش پژوهشی به خود گرفته و بر می گردد به تعصب ناسیونالی که متاسفانه رشد چشمگیری داشته و توانسته در منطقه خودش را وفق دهد ولزوماً به عدم شناخت به این پدیده مرتبط خواهد بود. آن هم در کنار فقدان منتقد پژوهشی در گیلان است .تا آنجا که حتا گاهاً اهل فن  را نیز ازاین رنگ پاشی ها بی نصیب نگذاشته است و این دو مطلب آقای عبدلی نیز از آن دسته رنگ پاشی هاست!

 


آخرین نظرات ثبت شده برای این مطلب را در زیر می بینید:

برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:

بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .

شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: